سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرف دل

زیر باران پنج شنبه 87/9/28 ساعت 12:21 صبح

 

زیر باران واژه ها می ایستم

و ناگهان چتر رنگارنگم را می بندم

حرفهای تو مرا آبی می کند

 

قد می کشم وآسمانها را پشت سر می گذارم

نفسهای خدا را دانه دانه می شمارم و شاعر می شوم

با ستارهای که هزار سال عاشق بوده به زمین بر می گردم.

دریا را باآسمان می آویزم و کمی در باغچه می ریزم

تا گلها همه رنگ و بوی تو را بگیرد.

 

چه خوب است با تو حرف زدن و سطرهای نانوشته زندگی را خواندن.

چه خوب است با تو به ابرها و دره های مه آلود سفر کردن و مرطوب شدن.

دلم می خواهدآنقدر شاداب بمانم که روی انگشتهایم گل سرخ بروید

دلم می خواهد وقتی از پرواز می گویم هیچ پرنده ای زخمی نباشد

و روزی که شعر صبح را در دفتر مشق کودکان می نویسم

چشمها بیدار باشند.چه خوب است از تو گفتن و با تو عاشق شدن

و از پیچ جاده ها گذشتن.

 

دلم می خواهد روی برگهای درختان یادگاری بنویسم

و به همه بگویم آنچنان تو را دوست دارم

که مجنون  لیلی را و فرهاد  شیرین را.

 

چه خوب است خاطرات دیرین را با دستهای تو ورق زدن

و در میان کویر فراموشی گل گفتن و گل شنیدن.

دلم می خواهد نفسهای تو را دانه دانه بشمارم

و اخرین سروده هایم را برایت بخوانم.

 



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: دختر جنگل


    خانه
    مدیریت
    پست الکترونیک
    شناسنامه
     RSS 
     Atom 



    :: کل بازدیدها ::
    35717


    :: بازدیدهای امروز ::
    11


    :: بازدیدهای دیروز ::
    5



    :: درباره من ::

    حرف دل

    دختر جنگل
    این وبلاگ حرف دل من است.

    :: لینک به وبلاگ ::

    حرف دل


    :: پیوندهای روزانه::

    تمیشه [67]
    سکوت [61]
    راه زندگی [66]
    [آرشیو(3)]


    :: آرشیو ::

    بهمن 1387
    دی 1387
    آذر 1387


    :: خبرنامه ::

     

    :: موسیقی وبلاگ::


    جدیدترین قالب وبلاگ


    خدمات وبلاگ نویسان جوان

    یــــاهـو